محل تبلیغات شما
سهراب سپهری
  من آن کودک سپیدموی مور به چنگم.خانه ماهمسایه بیابان است.درامتدادنگاهم به دشت پرده ای نیست و
طبیعت را وعریان لمس میکنم.گاه در آوازتفنگ گاهدربوی باروتوگاه درغمزه میش گاه درشگفت بیداری آفتاب.گاه درغرورکوه.شکار خشنودم میکند.لمس دست نیافتنی ها کودکم را سرذوق میاورد.شکارانعکاس صدای طبیعت است.گاه درغرش تفنگ گاه دربوی باروت گاه درصدای صفیر گلوله.هرگزشکارخشنودم نکرد.اما
شکاربودکه مراپیش از سپیده دم،به صحرامیکشید.وهوای صبح را میان فکرهایم مینشاند.درشکاربودکه ارگانیسم طبیعت را بی پرده دیدم.به پوست درخت دست کشیدم.درآب روان دست وروشستم.دربادروان شدم.چه شوری برای تماشا داشتم.اگریک روزطلوع وغروب آفتاب را نمیدیدم.گناهکاربودم.هوای تاریک وروشن مرااهل مراقبه بار آورد.تماشای مجهول را به من آموخت.توبادشمن نفس هم خانه ای،چه دربندبیکاربیگانه ای
اگرپای دردامن آری چوکوه،سرت ز آسمان بگذردازشکوه،صدانداختی تیروهرصدخطاست،اگرهوشمندی یک اندازوراست.

«کمیسیون حمایت و صیانت از وکلا »

مطهری: وجودمرکزوکلای قوه قضاییه ضرورتی ندارد

جهات مقایسه آیین دادرسی درحقوق عمومی وحقوق خصوصی (قسمت دوم)

گاه ,لمس ,پرده ,طبیعت ,سهراب ,خانه ,وروشستم دربادروان ,دربادروان شدم ,شدم چه ,دست وروشستم ,روان دست

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

molneverme ساعت مچی ارزان زنانه دخترانه قهوه ای سبز فسفری گلبرگی 2020 مشاغل اصفهان Patricia's blog رزل یا خوش قلب؟! craxbumentia UUbs کتابخانه عمومی علامه دهخدا قلب بی ملاقات Jennifer's life